زبانحال مسلم بن عقیل علیه السلام قبل از شهادت
شاعر : حسن لطفی
نوع شعر : مرثیه
وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع
قالب شعر : غزل مثنوی
وقـتی نـفـس از سیـنه بالاتـر نـیـاید جز هِق هِق از این مردِ غمگین بر نیاید
خـیـلی بـرایِ آبـرویم بـد شد ایـنجـا آنـقـدر بـد دیـدم که در بـاور نـیـاید
در را خودم بر رویِ دشمن باز کردم گـفتم به طوعه تا که پشتِ در نیاید
سوگند خوردم در مدیـنه بعدِ زهـرا خـانـمِ خـانه پـشتِ در دیـگـر نـیـاید
دیر است اما کاش میشد تا عـقـیله شهرِ تـنـور و خار و خاکـستر نیاید
بر پُشتِ دستم میزنم دیدی چه کردم هرکـس بـیـاید مـادرِ اصـغـر نـیـاید
ای کوفه باتو آرزویم رفت از دست بـیآبـروها آبـرویـم رفـت از دسـت
از بس که زخمم میزدند از حال رفتم بـینِ جـمـاعت بودم و گـودال رفـتم
با سنگهای خود سرِ من را شکستند انگشتِ بیانگـشـترِ من را شکستند
وای از دلِ زینب چه میآید سرِ او وقتی که انگـشتر زِ دستت در نیاید
یا لااقـل دنـبالِ این هـشـتاد خـانـوم نـامـحـرمی با خـیـزرانِ تَـر نـیـایـد
بالا سرت وقتی که گودالت شلوغ است هرکـس بیـاید کـاشـکی مـادر نـیاید
|